سلام
خوش آمدی به غار تنهایی من که این روزها خودش هم تنهاست بی حضور من.
قول میدهم که آشفته خواهم ماند و نوشت.
قول نمیدهم که یاد گرفتهباشم چطور از نعمت آشفتگی استفاده کنم.
ولی ما یکجایی باید زورمان به این دنیای بیصاحب برسد.
دنیا دیوانه شده. دیگر عقل و منطق نمیفهمد. بیا ما هم نفهمیم. من قول میدهم که عقل را کنار بگذارم.
ما در کنار تمام آرزوها و انگیزههایمان به یک ذهن آلوده و عصبانی نیاز داریم.
آرزوهای ما برای محقق شدن عصیان میخواهد. زیر همه چیز زدن و ترک کردن تمام پایبندیهایمان را.
مثل درختهای قیصر امین پور که برای باهم بودن انقدر به آسمان قد کشیدند و در زمین ریشه دواندند که دیوار بلند بینشان برای مانع شدن خیلی کوتاه شد.
مثل بلندترین ساختمان مرکزی هیروشیما که بعد از بمب چندین تنی اتم، حالا کوتاه ترین بنای شهر است.
دنیای ما همان دیوار است و حال امروزمان همان بمب چند تنی که نامش را little boy گذاشته بودند.
لیتل بویها تا منفجر نشوند لیتل بوی خواهند ماند.
درباره این سایت